شهر سلطانيه

موقعيت جغرافيايي سلطانيه:

بخش سلطانيه با وسعتي حدود 156 هكتار در ناحيه مركزي متمايل به غرب استان زنجان، 48 درجه و 48 دقيقه طول شرقي جغرافيايي و 36 درجه و 36 دقيقه عرض شمالي جغرافيايي با ارتفاع 1880 متر از سطح دريا در 40 كيلومتري جنوب خاوري استان زنجان قرار گرفته است. از شمال به طارم عليا (شهرستان زنجان) از شرق به حومه ابهر، از جنوب و جنوب غربي به شهرستان خدابنده و از غرب به شهر زنجان محدود مي گردد و 940کيلومتر مربع وسعت دارد.[1]

http://AbharOnline.org/wp-content/uploads/2013/06/soltan.jpg

سلطانيه امروزي به عنوان مرکز بخش از توابع شهرستان ابهر  به شمار مي رود که از سه دهستان به نامهاي سلطانيه، سنبل آباد و گزل دره تشکيل گرديده است. سرچشمه رودخانه زنجان رود از شمال مرکز بخش سلطانيه بوده و به طرف زنجان ادامه پيدا مي کند.کوههاي هادچه، ساري داش در جنوب، کنک دره و قره داش در جنوب شرقي  و کوه هاي يان بلاغ و آغ داغ در شمال و جنوب اين بخش قرار گرفته اند.

سلطانيه در فاصله هفت کيلومتري شمال کوه هاي سلطانيه و دوازده کيلومتري جنوب کوه هاي طارم و در چهار کيلومتري از جاده ترانزيتي( تهران، زنجان، بازرگان) واقع و عنوان شهر، از سال 1344، به آن داده شده است.

چمن طبيعي سلطانيه بخشي از فلات زنجان – ابهر را در بر گرفته که اين فلات از فاصله گرفتن دو رشته ارتفاعات موازي که در سمت شرقي –  غربي امتداد دارد تشکيل شده است که با وسعت تقريبي 35 کيلومتر مربع به طول 20 کيلومتر و عرض متوسط دو کيلومتر در سمت جنوب اين فلات قرار گرفته است.

شيب عمومي ناحيه از جنوب به شمال و از شرق به غرب است و شيب شهر بسيار اندک و در برخي نواحي به صفر مي رسد.[2] کاوش هاي زمين شناختي، حاکي از اين نکته است که در عمق 60 سانتي متري سراسر محدوده اراضي چمن سلطانيه را خاک سفيد يکدست فرا گرفته است که خود مانع از نفوذ آب به اعماق زمين شده و در نتيجه آن، عمل آبياري چمن به گونه اي طبيعي و پيوسته صورت مي پذيرد.[3] اين ويژگي سبب ايجاد يکي از زيباترين چمنزارهاي  دنيا شده است که از آن در متون جغرافيايي به نام « پرري » [4] ياد مي شود.

 وجه تسميه سلطانيه:

نام قديم سلطانيه شهروياژ، شهروياز و شهرويان بوده و از توابع قزوين بشمار مي رفته است و مغولان آن را ” قورآلان ” ناميده و هنوز هم روستايي بنام ” اولان ” در نزديکي سلطانيه ديده مي شود.[5]

http://AbharOnline.org/wp-content/uploads/2013/06/200px-Soltaniyeh_interiors.jpg

شاردن در سفرنامه خود درباره پيشينه شهر سلطانيه مي نويسد: « سلطانيه يکي از بلاد باستاني پارتها مي باشد »[6]، اما نشاني آن را نام نبرده است. بسياري از نويسندگان و محققين اروپايي بر اين باورند که سلطانيه بر روي بقاياي تيکراناکرت بنا شده است. کرت در فارسي باستان به معني شهر و بلده و تيکران نيز نام يکي از پادشاهان است.

 حمداله مستوفي درباره مکان شهر سلطانيه در تاريخ گزيده نگاشته است: « محل اين شهر در جايي بود که مغولان بدان

” قنقوراولانگ ” مي گفتند و ” اولانگ ” مرتع و چمن را گويند.»[7]

پيشينه تاريخي شهر سلطانيه:

منطقه سلطانيه از قديم ترين ازمنه، مورد توجه اقوام مختلف قرار گرفته است. براساس کتيبه هاي بدست آمده از شاهان آشور در قرن هشتم پيش از ميلاد، سلطانيه محل سکونت طايفه جنگ آور ” ساکاراتيها ” بوده و در عهد فرمانروايان ماد به نام ” اريباد ” خوانده مي شده است و پارتها آن را به نام نخستين پادشاه خود ” ارساس ” ناميدند.[8]

افزون بر روايت تاريخي، موقعيت محل نيز گوياي اين مطلب است: سلطانيه قبل از ايلخانان مغول نيز مورد توجه بوده و شواهد باستان شناسي حاکي است که دشت سلطانيه حداقل از هزاره پنجم پيش از ميلاد مسکون بوده است. وجود سفال هاي نخودي رنگ منقوش با طرح هاي هندسي سياه رنگ و همچنين سفال هاي هزاره چهارم و سفال هاي خاکستري رنگ هزاره اول پيش از ميلاد در جنوب شرقي شهر قديم سلطانيه ( اطراف تپه نور ) خود روشنگر اين نکته است. سفالهاي خاکستري رنگ نقاط مختلف دشت سلطانيه از آن جهت که خط سير تاريخي اين تمدن و گسترش آن را آشکار مي سازد، از اهميت ويژه اي بر خوردار است.[9]

http://AbharOnline.org/wp-content/uploads/2013/06/zanjan-gonbade-soltanie1.jpg

پس از غازان برادرش اولجايتو به سلطنت رسيد، او حاکم مرو بود و پس از فوت برادر به پايتخت آمد. شايد مشاهده شهر تبريز و ابنيه غازاني، انگيزه ايجاد شهر يا مجموعه اي مشابه را در ذهن او بوجود آورده باشد. به گواه مدارک و شواهد تاريخي نخستين بار که بناي شهر سلطانيه طرح ريزي شد در زمان ارغون تحقق يافت، حافظ ابرو در اين باره اظهار نظر مي کند : « فرمان فرمود تا شهر برکشيدند و  بناي قلعه آن از سنگ تراشيده اشارت فرمود فاما چون بنياد عمارت کردند زمانه فرصت نداد که به اتمام رسد. »[10]

اين نقشه در زمان الجايتو جهت پيشبرد اهداف سياسي توسعه يافت و « در مدت ده سال به مرتبه اي رسانيد که از بلاد مسکون معمور تر شد.»[11] ابتدا محل بر پايي شهر از نظر موقعيت طبيعي و منطقه اي در چمن طبيعي دشت نزديک زنجان بين دو رشته کوه در جنوب و شمال نزديک تر به کوههاي جنوبي که اين منطقه با تمام نياز هاي زندگي مغولان سازگاري داشت و در دوره ارغون جزء مناطق ويژه و توقفگاه هاي چادر نشينان مغول به شمار مي رفت.

عوامل ديگري که سلطانيه را از نظر زيستي واجد شرايط کرده بود، وجود منابع آب زيرزميني، زنجان چاي و رودخانه هاي اطراف که در جنوب غربي، جنوب شرقي و شمال غربي به سمت سلطانيه جريان دارند و براي کشاورزي و شرب مناسب است، آب­هاي زيرزميني همجوار کوه­هاي سلطانيه واقع در جنوب شهر، براي مصرف شرب نسبت به نواحي شمالي شهر از کيفيت بهتري برخوردار است .[12] انگيزه ديگري که در ساخت شهر سلطانيه گفتني است تفکر به يادگار گذاشتن نام نيکو و حيات جاوداني از طريق ساخت بناهاي ماندگار بود.

مصالحي که براي ساخت شهر سلطانيه لازم بود، از کوه هاي جنوب سلطانيه از معدني بنام وير که از روستاهاي پر جمعيت سلطانيه بشمار ميرود، آورده اند. کوره هاي پخت آجر در خود محل وجود داشته است. در شهر سلطانيه علاوه بر ارگ مجموعه اي از بناهاي عمومي، ديني، تربيتي و اقتصادي ايجاد شد که هر يک با توجه به انديشه سازندگان و جايگاه خود در بخشي از شهر جاي داده شده بود.

http://AbharOnline.org/wp-content/uploads/2013/06/15651_978.jpg

 در يک نگرش کلي مي توان دريافت که اين شهر، داراي ويژگي­هاي شهرهاي ايران دوران اسلامي بوده

و کشفيات باستان شناسي اين مساله را روشن ساخته است. فضاهاي اقتصادي مناسب با رفع نيازهاي شهر نشينان، مساجد به پيروي از سنن اسلامي، بازار، حمام، مدرسه و … هر يک به نوعي با هم مرتبط و ضامن بقاي يک شهر اسلامي است.[13]

قلعه يا ارگ سلطنتي:

در مرکز شهر، قلعه يا ارگ و يا مرکز سياسي قدرت وجود داشت که دسترسي به آن قابل انکار بود. تدابير استحفاظي و استحکامات دفاعي ساخته شده در ارگ سلطانيه با حصار و 16 برج به ارتفاع 9 متر و شعاع 17.5 متر و خندقي به عرض30 متر دور بارو، از آن دژي دست نيافتني ساخته بود که در مقابل تهاجم بيگانگان مصون ماند.

ارگ سلطنتي که بخش­هايي از برج و باروي آن به عرض سه متر با سنگ­هاي آهکي سبز بزرگ قابل رؤيت و داراي دو دروازه در شمال و جنوب است که محدوده حاکم نشين را در شهر قديم نشان مي دهد. در مينياتور مطراق چي[14] ورودي قلعه در وسط يکي از باروها که در راستاي گنبد سلطانيه بوده نشان داده شده است و بيان تمامي مورخين بر وجود يک ورودي در جبهه شمالي دليل بر تاييد مطلب فوق است. اما حافظ ابرو از ورودي کوچکتري در ضلع جنوبي قلعه نام مي برد.

احتمالا در پيرامون و نزديک ارگ در قسمتهاي شرق، شمال و جنوب بنا هاي کمتري وجود داشته و در اطراف گنبد و در کنار ساختمانهاي پرشکوه و جلال درباري داخل ارگ بر اساس سنن اسلامي و از مجموع گفته مورخيني همچون: شمس الدين محمد بن محمود آملي، غياث الدين بن همام، حافظ ابرو و ابواقاسم کاشاني چنين نتيجه گرفته مي شود که مي توان از ساختمانهايي مثل ابواب البر (گنبد سلطانيه)، مدارس، خانقاه، دارالشفا، دارالضيافه، دارالحفاظ، دارالسياده، مساجد، دارالقرآن، دارالحديث بناي کرياسي، سراي مخصوص و 12 سراچه بعلاوه ساختمان برج و بارو به همراه يک دروازه نام برد و از قسمتهايي هم صحبت شده که باستان شناسان هر از چند گاهي يکي از آنها را مي يابند مثل درهاي نقره کوب کاشيهاي برج و بارو و همچنين مي توان گفت که اعظم ساخت و سازهاي سلطانيه در زمان سلطان محمد خدابنده انجام گرفته است هرچند که شروع ساخت و سازها مربوط به زمان ارغون مي باشد. در تاريخ وصاف از اولجايتو نقل شده که: « و بنايان حاذق و مهندسان چابک که بناء مهارت سمنار را بدست تخجيل عرضه شفا جرف ها برسازند بعمل اشتغال نمودند و بر ايشان معماران و سرکاران امين دقيقه بين نکته گير حرفه شناس مسارفت رفت و استدراک هر خلل بگماشتند.»[15]

http://AbharOnline.org/wp-content/uploads/2013/06/dome_4_.jpg

اولجايتو پس از طرح شهر براي ساخت آرامگاه خود هنرمندان و معماران و صنعتگران را از هر سو به سلطانيه آورد تا يکي از شاهکارهاي عظيم معماري و هنري دنيا را بنا کند. همان گونه که بيان شد اساس بناي گنبد سلطانيه در زمان غازان خان پسر آباقا و فرزند هولاکو گذاشته شد. پس از فوت غازان اولجايتو به وصيت پدر عمل کرد و تصميم گرفت که ساخت بنا را تمام کند و به همين انگيزه سلطانيه را به پايتختي انتخاب کرد و وسعت آن را گسترش و از دوازده هزار گام به سي هزار گام افزايش داد. در اين ميان با استفاده از نبوغ هنرمندان نخبه آن روزگار و فراخواني آنها به منطقه سلطانيه و درايت خواجه رشيدالدين فضل الله همداني وزير خود، کار ساخت گنبد را آغاز کرد.

سلطانيه پس از روزگار الجايتو

در اواخر حکومت ايلخانان سلطانيه رو به زوال نهاد ، نحوه عملکرد سرداران پيشين در ابعاد مختلف اجتماعي ، سياسي و اقتصادي سبب ضعف پايه هاي حکومت ايلخاني شد و ابتکار  ذکاوت و تدبير غازان و اولجايتو تنها براي مدتي توانست اين وضعيت را کنترل کند ، پس از مرگ اولجايتو پايه هاي حکومت ايلخانان سست گرديد و نظام نا متعادل مالياتي و ترکيب نامناسب طبقاتي روي هم رفته سبب زوال دولت آنان و به تبع آن سلطانيه شد . صاحب تاريخ اولجايتو که روزگار سلطانيه را لحظه به لحظه نگاشت ، از علايق اولجايتو به عمارت و آباداني مي نويسد: ” عاقبت همه ناتمام بماند و کار او تمام شد .”[16]

سلطانيه در دوره تيموري

فرستادگان تيموري به سلطانيه رفتند و اموال و خزايين سلطانيه را به تاراج و غارت بردند، بر اساس گفته مورخان آن دوره سلطانيه به تيول  اهدايي تيمور به ميرانشاه داده شد و او در حقيقت برسلطانيه ويران شده حکومت مي کرده است . ميرانشاه مي خواست در سلطانيه ساختمانهايي بسازد، اما نتوانست و مشکلات ، اورا از ادامه کار باز داشت و ناتواني اورا بر اين کار روح ويرانگري را در وي شدت بخشيد و گفت :” به هر صورت بايد کاري کنم که مرا آيندگان همواره به خاطر آورند.”و دستور داد هر آنچه که ساخته بودند ، ويران کردند[17]، به هر حال ميرانشاه کليه بناهاي شهر را ويران کرد اما آرامگاه اولجايتو باقي ماند.

http://AbharOnline.org/wp-content/uploads/2013/06/715920_KkqcJkCI.jpg

سلطانيه در دوره صفويه:

سياح معروف قرن 17 ميلادي “شاردن” در توصيف شهر سلطانيه در دوره صفويه نگاشته است: “دراين شهرچند دستگاه ساختمان عالي عمومي ( مسجد، کاروانسرا ، قلاع و بقاع) که از لحاظ بنا و معماري شايان توجه است مشاهده مي شود، به طوري که سلطانيه در گذشته از جانب مغرب نيم فرسخ بيشتر از حدود کنوني وسعت داشته است، وجود بقاياي مساجد و قلاع و بروج نظامي در اين قسمت از شهر، دليل اين ادعا بشمار ميرود.”[18]

سلطانيه در دوره قاجار:

ساخت بناهاي جديد توسط شاه قاجار منجر به تخريب تدريجي آرامگاه اولجايتو شد. بردن مصالح و مواد بناي گنبد سلطانيه براي ساخت تفرجگاه شاه و تبديل آن بناي با شکوه به انبار علوفه و حشم، آثار نا مطلوبي بر اين اثر گذاشته است.[19]

مطالب خواندنی: